یکی شدن من وهمسرخوبمیکی شدن من وهمسرخوبم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
زندگی ما زیر یه سقفزندگی ما زیر یه سقف، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
وبلاگ نی نی مون وبلاگ نی نی مون ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

فرشته ی آسمونی من

می خوام باور کنم تا آخر عمر / کنارت سالها تحویل میشه ...

امشب خوابم نمیبرد .. دلم بهونه می گرفت....نمیدونم چرا... دلم میخواست بازم بیام تو این فضای مجازی و با تو حرف بزنم! با تویی که نمیدونم کی میای ... نمیدونم دختری یا پسر ... نمیدونم اصلا میای یا نه...! با تویی که نیومده تمام ذهن منو به خودت مشغول کردی،‌ طوریکه هر شب قبل از خواب به این فکر میکنم که اگه کی بیای بهتره و هزار و یک برنامه برای اومدنت می چینم . بدون اینکه از فکرای تو سرم به کسی چیزی بگم .... بدون اینکه بدونم باید به حرف دلم گوش بدم یا به منطق مغزم ؟! به حرف دلم گوش بدم که میگه یه بچه میخوام که شب و روز رو باهاش سر کنم ...که وقت بی خوابی هاش تا صبح براش لالایی بخونم ... براش فرنی درست کنم ، غذاهای مخصو...
27 آبان 1391

سلام فرشته ی قشنگم

سلام نفس مامان گاهی وقتا دلم برای داشتنت و در آغوش کشیدنت پر میزنه ......... از الان توی اینترنت میگردم و همش برای تو عکس وسایل و لباسای خوشگلو جمع میکنم از ترس اینکه نکنه اونموقع وقت نشه .................................. !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یا حالم خوب نباشه و نتونم ... حتی اون عکسایی که می بینم خیلی خوشگله میگردم دنبال آتلیه اش و با خودم میگم یه روزی تورو می برم همون اتلیه ! میدونی مامانی اگه بخوام موضوع خونه رو بذارم کنار و برام مهم نباشه ، حتی اگه همین حالا هم اقدام کنیم برای اومدن تو ،  البته به شرطی که اومدنت طول نکشه و زودی بیای، بعد از تموم شدن درسم تو هم به دنیا میای .. آخه میدونی که درس مامانی آخر شهریو...
15 آبان 1391

روزهای ملال آور من

درسته که حرف بی ربط زیاد می زنم اما ته ته دلم ، دلم خیلی تو رو میخواد نمیدونم اگه تو نباشی چجوری زندگی کنم .. میدونی ................... بعضی وقتا میزنه به سرم که همه چی رو ول کنم و بی خیال همه چیز شم و فقط به اومدن تو فکر کنم خسته ام . نمیدونم چرا نمیدونم چرا اینقدر بی حوصله و بی رمقم از درس خوندن خسته شدم .. از کارهایی که برای خودم تراشیدم خسته شدم . اصلا نمیدونم آخرش به جایی میرسه یا نه دلم بهونه میگیره خیلی .... خیلی بهونه گیر شدم چند وقت پیش صورتم پر از جوش شده بود .. جوشهایی که هنور هم هست . دلم هم دردهای عجیب می گرفت با خودم گفتم نکنه ...... نکنه یه جوونه ی کوچیک تو دلمه ... ترسیدم .. نمیدونم خوشحال شدم یا نارا...
7 آبان 1391
1